در ساختن آزادی

 سوسن آزاد


در این مهر ماه 1401، ترس از دل مردم ریخته و به جان رژیمیان افتاده. تن دوباره از تنگنای بن‌بست استبداد رها شده و به جنگ گلوله میرود. دختران بی روسری در خیابان میرقصند! اعتراض و مبارزه ی مصمم در براندازی مذهب/قدرت شدت گرفته، جنگ شهری علیه قاتلان مزدور بسط می یابد. در عین حال، خطرهای عظیمی مردم و کشورمان را تهدید میکنند. اما بنظر میرسد که فریبهای مذهب سالاری دیگر بر همه آشکار شده و جنبش عقب نشینی نخواهد کرد. جوانان و دانشجویانِ راهبر با فداکاری جانشان را بخطر می‌اندازند و همگی به تغییر سرنوشت برخاسته اند (معلمان، کارگران، بازاریان، وکلا، دهقانان و شعارشان : «رئیسی دروغ‌گو! زاینده رود ما کو؟»، و...). آیا ورق سرنوشت بر گشته ؟ آیا رژیمی که دچار سرطان جنایت است دست به کشت و کشتار شدید خواهد زد؟ یقین اینکه مردم مبارزه را ادامه میدهند تا پایه‌های رژیم فرو بریزند. بقول حافظ :
تا چه بازی رخ نماید؟ بیدقی خواهیم راند. عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست.

باید دراز مدت را در نظر گرفت. البته من در آن جهنم جنایت زندگی نمیکنم، صداها و شواهد از دور می‌آیند و سایتها خبرهای امیدساز و نگران کننده یی میرسانند. مردم وقتی مقاومت نشان میدهند و افکارشان را بازگو میکنند و از نافرجامی هایشان در برابر دولت بی درآمد و در محاصره ی اقتصادی مانده میگویند، واقعاً تکان دهنده است. از اینهمه ظلم که بر ما میرود چقدر متأثر میشوم! بیکاری، گرانی، مرگ، دیکتاتوری، نا امنی، بخطر انداختن کشور با تروریسم، بی حقوقی، افسارگسیختگی در هرج و مرج و بی نظمی، سرکوبی و دستگیری ها، شکنجه ها و اعدامها که رژیم بی‌شرف در غارتگری خانه برانداز و خشکاندن منابع آب و بپایان بردن حیات براه انداخته. از این نوع حکومتها در جهان کم نیستند، اما جمهوری اسلامی از دژخیم ترین آنهاست. میخواهند هائیتی بسازند؟ نظام اقتصادی/اقتصادِ نظامیِ غارت از راه رسمی (با «بودجه») و بویژه راههای غیرقانونی و قاچاق با تحمیل زور و سرکوبی و خرج درآمدهای کشور در تروریسم، خطر نابودی را بهمراه آورده. چون رژیم ایران وارد جنگ اُکراین هم شده، خطر این هست که کم کم دو ابر ـ قدرت روسیه و آمریکا، مثل اُکراین، ایران را «لحاف ملّا» کنند و از هر طرف بکِشند تا پاره پاره شود. بی شک، چاره از جمله در اینست که بر خلاف چهل سال پیش، مردم ایران تناوبی بسازند که جایی برای نفوذ سلطه گران (مثل گروگانکیری و جنگ و سپس بمب اتمی ساختن) در سرنوشت ما وجود نداشته باشد و بتوانند آنها را بجای خود بنشانند. در هنگام انقلاب، پیش از آنکه آخوندها همه چیز را بنفع خود مهار کنند، نظام شورایی به جنبش مردم یاری میرساند و اینطور که از «اعلامیه های محلات» اینروزها در تهران و شهرهای دیگر پیداست، کانون شورایی/شهروندی اهمیت خود را باز یافته. با همان اهمیت، رهبران و مبارزان بزرگ ایران که اکثراً در بندند، «شورای عالی هماهنگی» برای «رهبری انقلاب نوین ایران» را تشکیل داده‌اند و قصدشان «تحویل و انتقال مسالمت آمیز قدرت به مردم ایران» است.

هفت قرن پیش، حافظ اضطراب خود را در برابر ظلم و نابسامانی ها، در غزلی چنین بیان میکرد :
زآن یار دلنوازم، شُکری است با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم یا رب! مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت!
در زلف چون کمندش، ای دل، مپیچ! کآنجا سرها بریده بینی، بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی جانا! روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود از گوشه یی برون آی، ای کوکب هدایت!
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان، وین راه بی نهایت!
ای آفتاب خوبان ! میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت!
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست؟ کَش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نتابم جور از حبیب خوشتر کَز مدّعی رعایت
عشقت رسد به فریاد، گر خود بسان حافظ قرآن زِ بَر بخوانی در چارده روایت

(بردی آبم= آبرویم را بردی). حافظ با عرفان و رندی حکومت زور را افشا میساخت و جهان بینی او هنوز الهام بخش مااست. اما قرآن خوانی دیگر گذشت! گذشته ها و دین سالاری گذشت. ماهیت رژیم فعلی و اعمالش و فاجعه‌هایی که ببار آورده خود نتیجه ی ازهم پاشیدگی ساختهای اجتماعی/فرهنگی و حتی بی‌ارزش شدن دین در شصت سال اخیر ایران است. در اقتصاد تکپایه ی درآمد نفت، مانند کشورهای دیگر از این نوع، ایرانیها بجای تولید و شکفتگی باید در بن بست، از فرهنگ خود چشم بپوشند و دست گدایی بسوی حکومت دراز کنند. رانت خواران همه را میبرند و کار به تجاوز حقوق و چپاول مال و اموال عموم مردم رسیده. خیانتهای طبقه ی حاکم در بی‌کفایتی و بی برنامگی و بی‌اعتنایی به دردهای مردم، کشور را به نیستی کشانده.

فاصله ی طبقاتی شدیدی که در زمان شاه براه افتاد بمعنای محرومیت زحمت کشان و روستاییان از ثروتی بود که نفت می آورد. قشرهای حاکم و طبقات متوسط از یمن آن رشد می یافتند و میباید فرآورده های غرب را در قبال تاراج نفت مصرف کنند (این بساط عوض نشده). با کودتا علیه استقلال طلبی مصدّق، سلطه این وضع را تحمیل نمود. حکومت کنونی نیز که رژیم شاه را بازسازی کرده، برَغم ظواهر اسلامی و واق زدن علیه سلطه گری، بنوبه ی خود سلطه گر و عامل سلطه گران جهان شد. چه در وابستگی، چه در تروریسم، چه در حیف و میل ثروتها که در نهایت سر از بانکهای غربی و روسی و چینی در می‌آورند، و چه در استبداد و خفقان (ابته صد بار بدتر از زمان شاه). در منافع خویش، اربابان جهان و وسایل خبری شان از رژیم پاسدار/آخوندی بصور مختلف حمایت میکنند و حتی اذعان دارند که در خاورمیانه از این حکومت، شریکِ جرم بهتری پیدا نکرده اند (اظهارات ژنرال پترائوس آمریکایی). رژیم مافیا/سپاهی همه کاری میکند که ما از رشد فکری و فرهنگ پروری گرفته تا نان شب، عاجز و واپس گرا باشیم. بنا را بر تحقیر و دشمنی با مردم گذاشته اند. فروپاشی کشور را می‌بلعد. فاجعه‌ی دهشتناکی چون تخریب سوریه که یکی از مهد های تمدن گذشته بود سر و صدا کرد. اما جنگ اُکراین، صحنه ی جهانی را صبح تا شام با تبلیغات پر کرده. بگفته ی مشاهده گران غربی، بیست سالی است که رژیم ایران با تهدید بمب اتمی(که در آن میلیاردها دلار ثروت کشور بباد رفته) سیاست غرب را به سکوت و حمایت از خود واداشته. در باره ی فاجعه‌هایی که ایرانیها قربانی آنند تا همین یک ماه پیش اکثراً در غرب سکوت میشد. اما ناگهان، وسایل ارتباطی دنیا جهانی شده بطرز شگفت انگیزی در همه جای دنیا غوغا بپا کرده. معنی اش از جمله اینست که سلطه گران در باره ی فشار شدید به رژیم آخوندی/پاسدارها چراغ سبز داده اند. آیا ایرانیان مقیم خارج قادر خواهند بود غرب را وادار کنند بطور مؤثری، از نظر مالی و سیاسی بر رژیم ایران فشار بیاورد و سقوطش را تسریع سازد ؟ سوآل ریشه یی تر دیگری که پیش می آید اینست : منفعت بران در جنگ افروزی ها و عاملان فروش و مصرف تسلیحات و سیاست تخریب کشورهای دارای منابع مهم کی اند و بنفع کدام ابر ـ قدرت‌ها عمل میکنند ؟ کاملاً روشن است!

امروز دوباره توده های پیر و جوان و زن و مرد که در بیکاری و گرسنگی و تحقیر مستبدانه در ایران تحت فشارند، محرومانی که طبقات متوسط هم در تنگدستی به آنها پیوسته اند بنا را بر براندازی نظام استبدادی گذاشته‌اند. بویژه، برخاستن خشمگین زنان و سخنشان چشمگیر است. امروز، در کشورهای سلطه زده یی مثل ایران، در شهروندی و آزادیهایی که ایجاب میکند، مردم در دنیای جهانی شده و بکمک وسایل ارتباطی اش به فرهنگی دیگر رسیده اند، در حالیکه حکومتهای سلطه زده در بازنمودهای پوسیده یی مانند مذهب/قدرت در جا میزنند و به ارتجاع اجتماعی چسبیده‌اند. بویژه، ارتجاع علیه زنان از مشروعیت جستن در ساخت پوسیده ی بسیار قدیمیِ ازدواج درون ـ تباری که در آن، زن زیر دست مردان است و باید از چشم دور بماند تا اموال در خانواده حفظ شوند می آید. شعار «زن، زندگی، آزادی!» مسئله ی گرفتاری اصلی را میگوید : مردسالاری محکوم است، مردم زندگی/شکوفایی میخواهند و این جز از راه آزادیهای آبادگر و از جمله آزادی زنان ممکن نیست. قسمت دوم همین شعار : «مرد، میهن، آبادی!» آنرا خوب خلاصه میکند. در واقع، جوانان و زنان به نقطه ضعف مذهب/قدرت حمله ور شده اند (از چند ماه پیش از جنبش مهرماه، شواهدی از دخترانی که بی حجاب در اماکن عمومی ظاهر میشوند بگوش میرسید): چون حکومت آخوندی بی کفایتی تام نشان میدهد و هر نوع مشروعیتی را از دست داده، در اقتدارسازی با حجاب اجباری نیز به بن‌بست رسیده. و این در حالیکه هیئت حاکمه و عوامل رژیم بصور مختلف عامل اصلی فساد مالی و اخلاقی و جنسی اند. مردم دیگر تحمل نمیکنند.

چهل سال پیش نیز، در بحبوحه ی از هم پاشیدگی های اجتماعی و فرهنگی که اقتصاد رانت خواری از نفت باعث آنست، در برابر سلطنت استبدادی و بحران اقتصادی و نامساواتی های شدید و نبود آزادی، طبقات مردم، دست در دست، با سخن و تصمیم راسخ، یکی از بزرگترین انقلاب‌ها را از نظر جهش تاریخی ساختند و شاه را بر انداختند. آزادی و استقلال خواستن و آنرا با اسلام تداعی کردن، نیّت مردم بود تا در عین حال، برادری و امّتِ گم شدۀ مسلمانی را در برابر جدایی مردم از یکدیگر و نابسامانی ها و ازهم پاشیدگی ها و «ظلم استکبار جهانی» عَلَم کنند. انقلاب امیدی بود برای تجدید حیات اقتصادی و فرهنگی و ساختن جامعه یی نوین که گسترش شهروندی و آزادی‌های عینی شهری ایجاب میکرد. سرها همه مستِ جهانی قابل زندگی شده بود و قلبها را به خیابانها میکشید. ولی سلطه ی جهانی نمیتوانست تحمل کند که ساختن جامعه یی با شرکت جمیع مردم پابگیرد و در خاورمیانه الگو شود. بیاری توطئه چینان، خمینی صفتان و آخوندبچگان و پاسداران چماق بدست حکومت را به سوی رژیمی مافیایی/سپاهی لغزاندند که در آن بتدریج روحانیان عمامه ی سپاهیان شدند. با گروگان گیری به کمک سیا و جنگ عراق ـ ایران و توطئه ی ایرانگیت و کودتا و بکشتن دادن بیش از یک میلیون پیر و جوان از راه فریب بزرگ یعنی شهید پرستیِ فاشیستی، کشور را به دیکتاتوری و غارت و هرج و مرج و افسارگسیختگی کشیدند و به سراشیبی نابودی انداختند.

در سطح کلی تاریخ کنونی، در قرن بیستم، فاشیسم یعنی انحراف حکومت در زور و خشونت، به اشکال گوناگونی بروز نمود. این مسئله ی بسیار پیچیده را در چند سطر یادآوری کردن البته کافی نیست. اما در هر حال. در آلمان، در برابر بحران شدیدی که مردم را به فقر انداخته بود، فاشیسم هیتلری وسیله یی شد برای مهار زدن به جنبش اجتماعی که بسوی بلشویسم میرفت. با عوام فریبی و منطق زور و خشونت، رژیمی سرطانی پا گرفت که در آن سرمایه داران در تسلیحات و جنگ دست داشتند و دنباله ی جنگ اول را با جنگ دوم گرفتند و دنیا را به خاک و خون کشیدند (این فاشیسم را میتوان چنین دانست: «بجای فکر کردن، نژادپرست و سنگدل باشید!»).

پس از جنگ دوم، آمریکا بعنوان «میراث خوار استعمار»، نظام سرمایه داری/اسلحه سازی و تسلط بر جهان را بسط داد. از طرفی پیشرفتهای بی نظیری در فنون و سیِبرنِتیک بوجود آورد و به یمن دانشمندان آلمانی فراری در اطلاعات، پیشرفت بسیار بوجود آورد که به جهان مجازی کنونی و تغییر عظیم فرهنگی در سراسر جهان منجر شده. از سوی دیگر، برای استواری طبقه ی حاکم، با نظام مصرف/تبلیغ/تصویر دایمی یک «فاشیسم نامرئی» در سلطنتِ کالا براه انداخت (از ترامپ به بعد، فاشیسم نامرئی آمریکایی با هرج ومرج و ازهم پاشیدگی هر چه بیشتر مرئی شده است). امروز، بسیاری از کشورهای غربی، علیرغم فرهنگ چندین و چند قرنه و تمدن پروری، این الگوی حکومت را بدرجات مختلف پیاده میکنند. بویژه که سیاست برنامه‌ریزی، مهار زندگی افراد را از نظر اقتصادی/اجتماعی/فرهنگی باجرا میگذارد. اگر چه ادعا دارند که مشروعیت خود را بر انتخابات و تأمین اجتماعی و مصرف و آبادانی بنا گذاشته اند، هر روز آزادی و رفاه عمومی را محدودتر میسازند و به نامساواتی ها دامن میزنند. شدت فردگرایی تا آنجاست که همه چون اتمهای جدا افتاده به فردیت چسبیده‌اند و به دنیای مجازی پناه برده اند تا جبرانی بیابند. فردِ برنامه‌ریزی شده («ز گهواره تا گور... برنامه بجوی!») روزبروز از کیفیت و معنا محروم میشود، در انزوای فرهنگ حومه یی محبوس میماند، حتی اگر در مرکز شهر زندگی کند! حد اقل نصف مردم به طبقه ی سیاسیون و انتخابات بازی دیگر اعتمادی ندارند. آنها را قدرتمندان دست بسته در حزبها و عاملین ثروتمندان می بینند. فسادشان را میدانند. از نا امیدی، طبقه ی کارگر به عوامفریبان ارتجاعی می پیوندد. جامعه در مصرف غرق شده، هر چند فقر میلیونها محروم بوجود آورده. با سانسور یا مشروط ساختن آزادی و آگاهی و اخبار کلیشه یی مسخ کننده، فاشیسم نامرئی در کنترل و سو دادن مردم در عقیدت لیبرالیسم عمل میکند و قصد دارد دستگاه عظیم مجازی را جانشین انسان بسازد. مسئله ی استعمار و مهاجران جهان سوم به غرب، بنوبه ی خود فرهنگ این کشورها را مشروط ساخته و به خودمداری غربی دامن میزند (این فاشیسم نامرئی را میتوان چنین دانست : «شما فقط مصرف کنید. حکومت بجای شما فکر میکند!»).

وضع مردم روسیه و چین بهتر نیست. سرمایه داری کمونیستی(!) در چین بسیار مؤثرتر و غیر انسانی تر از آب در آمده. این نوع کمونیسم و لیبرالیسم کا.ژ.ب.یی(!) در روسیه، مردم را با فاشیسم عقیدتی/مصرفی و به کمک وسایل امروزی کنترل و مهار جامعه در دستگاه غول آسای نظامی/مافیایی/استبدادی زیر سلطه نگاه میدارد و برای تحمیل آن به جهانِ سلطه زده پیش میرود. با حضور خود در اقتصاد جهانی و رقابت با غرب، این دو ابر ـ قدرت بنوبه ی خود در بپایان بردنِ منابع کره ی زمین بمسابقه برخاسته اند (این فاشیسم را میتوان «حزب کمونیست/کا.ژ.ب. بجای شما فکر میکند!» دانست).

در رژیمهایی مانند جمهوری اسلامی، فاشیسم بر مشروعیت الهی تکیه میزند و در واقع، نتیجه ی تخریب و سیاست استعمار جهانی است. بهمین جهت از خطرناک ترین فاشیسم هاست. بعد از انقلاب، با گروگانگیری که نقشه ی خود آمریکا بود و برانگیختن جنگ بین ایران و عراق، زمینه آماده شد. نیت این فاشیسم مستعمره یی سرکوبی خواسته‌های مردم در انقلاب و سدسازی در برابر هر چه بیشتر به صحنه آمدن زنان در چهل سال گذشته شد. با تکیه بر دین و شرع ، بتدریج با سیاست وحشت و خشونت در همه ی جنبه‌های زندگی دست انداخت. «نظام عزیز» از راه ارتقاء اجتماعی بخشی از طبقات محروم شهری و روستایی در رژیم مافیایی/نظامی/روحانی، قوه ی محرکه شد و مردم را در وابستگی به حکومت نفتخوار نگاه داشت. غارت و تجاوز به حقوق مردم در همه ی سطوح بالا گرفت. این نظام بی سر و پا که بیت خلیفه در رأس هرم آنست، با تخریب و جنگ رشد کرد و برای بقای خود به تروریسم (و بویژه در لبنان و سوریه و عراق و یمن) روی آورد و نقشی بخود داد که در نهایت به نفع سلطه گران جهان تمام میشود. نتیجه ی فساد دامنگیرش در چپاول مردم اینست که ثروتهای کشور سر از خارج در می‌آورند. غارت/ ماجراجویی/افسارگسیختگی/اهمال/هرج و مرجی که هیئت حاکمه و اسلحه بدستان براه انداخته اند، از کردارهای سپاه اسلام در هنگام امپراطوری شدن این دین در چهارده قرن پیش مشروعیت و الهام میگیرد. فهمشان در حد یک اسلام جزمگرای بدوی است. خمینی می‌گفت : «اقتصاد مال خر است!». (فاشیسم جمهوری اسلامی را میتوان چنین خواند : «بجای آزادی و زندگی خواستن، دعا کنید. جرم اندیشیدن اعدام است!»). ساخت اختاپوسی و طایفه یی رژیم در زور گویی و وحشیگری با کردار اشغالگران خارجی فرقی ندارد و همانطور که همه سالهاست که میگویند، یادآور جنایات مغولها در ایران است. دو قرن پیش نیز، روحانیون با جنایتهای مشابه در اصفهان، همین بلاهای امروزی را بر سر مردم می آوردند. بموازات ایران، ابر ـ قدرتها در افغانستان وپاکستان و بیرمانی و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین با درجات مختلف بهمین صورت عمل میکنند. و چون دشمنی با آمریکا جنگ زرگری شده، رژیم فعلی بدنبال حمایت اربابان دیگری، زیر دامن روسیه پناه میگیرد و با سلطه ی چین مشغول رقصِ آستین گشادان است!

جنون قدرتها کم نیست و فاشیسم مخرّب، مرئی یا نامرئی، میخواهد از انسانها گلّه گوسفندهایی که در چراگاه مصرف پرسه میزنند بسازد. اما موفقیت چندانی ندارد! در استبدادی ترین رژیمها، ناگهان مردم از جا بر می خیزند و حکومتها را مجبور به عقب نشینی میکنند یا واژگون میسازند. البته، سودبران جهان، از راه استعمار و استثمار و بلعیدن منابع و جنگ برافروزی، چه بسا که کار را به اضمحلال کشورها و جنگ اتمی کشیده اند. از سوی دیگر، دنیای جهانی شده و ابزار ارتباطی همه گیر آن، نقش مهمی در همبستگی ها و پیشرفت جنبشها پیدا کرده اند. اما جنبه‌ی منفی آن بیرنگ شدن فرهنگهای ملی و محو حافظه است. این اوضاع، کار روشنفکران مسئول را در ساختن آزادی مشکل‌تر میسازد، از این نظر که بدست آوردن آزادی، ساختن آنست. و ساختن آزادی به جهان بینی از راه تحقیق های عینی نیاز دارد. امروز، فرصتی پیش آمده که ایرانیان مقیم خارج اگر میخواهند در پیوند با مبارزه های شجاعانه ی مردم در ایران باشند، به کوشش فکری و ابتکارات عملی خود بیفزایند.
در بن‌بستِ استبداد رژیم بی‌شرف که با آن درگیریم، بنظرم چند راه در ساختن آزادی در همخوانی ممکن است :
ـ خبر رساندن بهم و به مردم در ایران از راه رسانه ها ضرورت تمام دارد، اما بسیار باعث تعجب است که تقریباً هرگز بلاهایی را که بر سر ملت ما می‌رود با جنایات شبیه آن در دیگر کشورهای سلطه زده مقایسه نمیکنیم و سیاست سلطه را که هرجا رنگی بخود میگیرد کمتر به تحلیل میبریم. گویی ایران جزیره یی است مشوّش ولی خارج از اقیانوس پر تلاطم جهان! مثالی بزنم. اخیراً حسین موسویِ محبوس در باره ی «موروثی کردن رهبری» اعتراض کرد. خود او در به اینجا منجر شدن وضع بی مسئولیت نبوده، اما در هر حال، صدای این زندانی سیاسی را محترم بشماریم. باعث حیرت است که قیل و قال بسیاری در اطراف اعتراض او در سایتها براه افتاد بدون اینکه خودش یا دیگران یادآوری کنند که پدیده ی استمرار سلطنت استبدادی در بسیاری از رژیمهای جهان تکرار می‌شود. بویژه در جهان سلطه زده، هر حاکمی میخواهد خود یا فرزند و اطرافیانش را برای همیشه بر کرسی قدرت/غارت نگاه دارد.

ـ با تفکر/تحقیق انتقادی مداوم در محور اجتماعی/میراث فرهنگی و دوری جویی از معنوی پرستی سنتی. در عین حال، در اجتناب از عقیدت ورزی و روشنفکربازی و حزب پروری. حضور مدنیت ایرانی در سیاست اندیشی، عنصر ناگفته ی مبارزات کنونی است.

ـ با روشنتر ساختن محور تاریخی. مانند اندیشیدن در باره ی انقلاب بزرگ ایران و خواسته‌های مردم، ورای ظاهر مذهبی جنبش، که هنوز پیاده کردنشان آرزوی جامعه باقی‌مانده و احتیاج به یک قشر سالم و صالح در مدیریت سیاسی دارد.

ـ با اندیشه ی سیاسی. مانند تفکر در مبارزه ی کنونی مردم و اندیشیدن راه حل برای آینده و آماده شدن برای مواجهه با جنبه‌های منفی دنیای جهانی شده و سیاست سلطه گران.

نقطه یی در جهان نیست که جنبش اجتماعی و اندیشمندی دست از پیکار با این اوضاع برداشته باشد. جنگ زنان در کسب مساوات و مبارزه برای یک محیط زیست قابل زندگی در جهانی ممکن، همه جا مشخصه ی آن شده. آنرا در جنبش کنونی ایران می بینیم. متوجه باشیم که از این پس، بوی گند فاشیسم نه تنها از نامساواتی ها و بی حقوقی ها، بلکه از آلودگی‌های خطرناک محیط زیست نیز می‌آید و جزئ آن شده! باید کفتارهای پوسیده فکرِ جوان کُش را سرنگون کرد.
جهان پیر است و بی بنیاد! از این فرهادکُش فریاد! که کرد افسون و نیرنگش، ملول از جان شیرینم! (حافظ)


فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران
[کد مطلب: 255406] [تاريخ انتشار: بيست و چهارم مهر ۱۴۰۱ برابر با شانزدهم اکتبر ۲۰۲۲] [ نسخه مناسب چاپ ]
تقسيم با ديگران:

در زمینه‌ی انتشار نظرات کاربران گرامی رعایت چند مورد ضروری است
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
  • «پيک ايران» مجاز به ویرایش ادبی نظرات کاربران است
  • مطالبی که حاوی کلمات رکيک، غير اخلاقی و يا توهين به ديگران باشد منتشر نميشوند
  • نظراتی که پیرامون این خبر نباشد منتشر نمیشود
  • نطرات حاوی لينک منتشر نميشوند
نام: (الزاميست)
نظرات شما (حداکثر تعداد حروف با احتساب فاصله بين حروف 1000 حرف ميباشد):

Captcha
اعدادی را که در تصویر بالا می بینید (بدون فاصله گذاشتن میان آنها) در باکس زير وارد کنید و سپس دکمه ارسال را کليک کنيد
نظرات خوانندگان