«ژنولوژی»: زن اثیری و الهه‌ی مادر در جهان اوجالان

 

توضیح – این نوشتار فصلی از کتابی است که در نقد خط سیاسی - ایدئولوژیک حزب کارگران کردستان (پ ک ک PKK) و حزب حیات آزاد کردستان (پژاک PJAK) و به‌طور مشخص افکار و عقاید اوجالان نوشته شده است و در دست انتشار می‌باشد. این کتاب حاصل کار جمعی و مشترک رفقای حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) است. با توجه به وقایع سیاسی روز و اهمیتی که این وقایع برای جنبش کردستان و مردم منطقه خاورمیانه دارد، یک فصل از این کتاب که به‌طور مشخص به مسئله زنان در اندیشه اوجالان اختصاص داشته به‌صورت جداگانه انتشار مییابد. لازم به ذکر است که تمرکز این متن بر روی مبانی تئوریک اندیشه و نگاه اوجالان به مسئله زنان است و این متن پیش از رویدادهای اخیر کردستان سوریه (روژئاوا) نگارش یافته است. اگرچه این نوشته ناظر بر وقایع اخیر – مشخصاً مقاومت زنان کُردِ روژئاوا در مقابل نیروهای ارتجاعی - نیست اما به درک محرکهای مقاومت زنان کُرد و دورنما و سرانجام این مقاومت در چارچوب خط فکری اوجالان یاری میرساند.

هدف ما از این نقد پاسخ به این پرسش است آیا زنان کُرد، بهویژه زنانی که امروزه در صفوف این حزب مبارزه میکنند با تکیه به دیدگاهها و افکار حاکم بر این حزب به رهایی واقعی دست خواهند یافت؟ آیا زنان کرد قادر خواهند شد با تکیه به برنامهها و سیاستهای برخاسته از این افکار، زنجیرهای هزاران ساله ستم و استثمار را از هم بگسلند یا خیر؟

بسیاری از نیروهای چپ و مردم مترقی منطقه به مقاومت عادلانه‌ی زنان کرد در کوبانی و روژئاوا امید بستهاند. این امر بیان یک ضرورت عینی است، بیان تمایل و آرزویی است که اکثریت مردم این منطقه برای رهایی از این شرایط فلاکتبار و فاجعهآمیز دارند. برای بسیاری این مقاومت روزنهای است به‌سوی آزادی. بهویژه آنکه در مقابل نیروهای بنیادگرای اسلامی چون داعش که یکی از مشخصه‌های اصلی‌شان زنستیزی است، مقاومتی شکل گرفته که زنان در صف اول آن قرار دارند. این امر خود نشانه آن است که تصور پروژهای رهاییبخش نه تنها بدون شرکت زنان غیرممکن است بلکه اساساً قابل تحقق نخواهد بود. آزادی یا انقیاد زن تمایز دو نگرش، دو راهحل و دو جامعه کیفیتا متفاوت از یکدیگر را نشان میدهد.

قصد این نوشته آن نیست که این آرزومندی و امید را در صحنه‌ی سیاسی روز نقش بر آب کند، بلکه از همگان میخواهد با چشمانی باز و به دور از هرگونه توهم و پیشداوری به واقعیت نگاه کرده و حقیقت را جستجو کنند. واقعیتِ بزرگ این است که سرنوشت هر جنگ و مقاومتی را خط ایدئولوژیک – سیاسی حاکم بر آن تعیین میکند. این خطِ رهبری کننده است که ماهیت، جهتگیری و سرانجام یک مقاومت تودهای - انقلابی را مشخص میکند. با توجه به این امر است که میتوان از یکسو تضادها و تناقضات واقعی میان مقاومت عادلانه و خواستهای واقعی مردم کُرد مشخصاً زنان کُرد را با محدودیتهای خط رهبری کننده‌ی آن فهمید، و از سوی دیگر و مهم‌تر از آن به دنبال یک راه حل پیگیر و تا به آخر انقلابی و کمونیستی بود. مسئله بر سر بدبینی یا خوشبینی نیست مسئله واقعبینی انقلابی است. بدبینی و خوشبینی همانند خطرات و فرصتها دو سر یک تضادند و تنها با خوانش صحیح از واقعیت متضاد است که میتوان همانند لنین در دوران تیر و تار جنگ جهانی اول در بدترین شرایط به‌ظاهر بیراه حل، راهحلی پیدا کرد و پنجرهای واقعی به‌سوی رهایی و آزادی بشریت گشود.

اگر نیروهای کمونیست و انقلابی و مردم مترقی منطقه بهویژه زنان کرد در جستجوی چنین راهحلی نباشند، کشتی امیدهای‌شان با صخرههای سخت واقعیت برخورد خواهد کرد و چه‌بسا ناامیدیهای بزرگتری به بار آورد. حاشا که چنین شود!

 امید بهرنگ - شهریور ۱۳۹۳/آگوست ۲۰۱۴

Behrang1384@yahoo.coom

مقدمه

نقش و حضور پررنگ زنان در صفوف پ ک ک و ایضاً پژاک و حزب اتحاد دمکراتیک کردستان سوریه و تمامی تشکلهای تابع آنان، برای همه کسانی که مدافع رهایی ملت کرد و رهایی ستمدیدگان و استثمارشوندگان این منطقه هستند درخور توجه است. این حضور از یکسو حاصل تأثیر مبارزات عادلانهای است که پ ک ک ابتکار عمل آن را در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی در دست داشت، از سوی دیگر و مهمتر از آن بیان تغییرات عظیم اقتصادی اجتماعیای است که در چند دهه اخیر در ترکیه و به‌طور کلی در منطقه خاورمیانه و جهان صورت گرفته و موجب به میدان آمدن زنان بهعنوان نیروی انفجاری قدرتمند در عرصه‌ی مبارزه شده است. به‌علاوه نشانه آن است که هر آنجایی روابط عقبمانده به زور بر مردم تحمیل شود میل به پیشرفت صد چندان خواهد بود.

تاریخا جنبشهای ملی کرد در قرن بیستم به دلیل آغشته بودن به افکار فئودالی و عقبمانده مانع از حضور فعال زنان در این جنبش میشدند. زنان پشتِ جبهه‌ی جنبش محسوب میشدند و آزادیشان جایگاهی در این جنبش نداشت و با حضور زنان در صفوف مبارزه مسلحانه مخالفت میشد. "پیشمرگه" مرد بود و پیشمرگایتی مفهومی مردانه. تنها پس از انقلاب ۵۷ ایران و جنگ مقاومت دهساله در کردستان، بهطور قسمی حضور زن در جنبش کردستان برجسته شد. نیروهای  کمونیست و انقلابی در جنبش کردستان ایران در درهم شکستن این سنتهای عقبمانده نقش مؤثری ایفا کرده و توانستند تا حدی افکار و عقاید مردسالارانه در این زمینه را به چالش کشند.

اما بهطور کل رابطه‌ی جنبشهای رهاییبخش ملی (تحت رهبری نیروهای غیرپرولتری) و ایدئولوژی ناسیونالیستی با مسئله رهایی زنان دوگانه بوده و هست. از یکسو ظهور این جنبشها موجب بیداری سیاسی زنان میشد و آنان را به عرصه مبارزه اجتماعی میکشاند، از سوی دیگر حد و مانعی برای ایفای نقش زنان و فرآیند رها شدن آنان ایجاد میکرد. علت اساسی این امر افق و برنامه تنگ و بورژوایی این جنبشها بود. به‌علاوه طرح مسئله زن به شکل فشردهای روابط اجتماعی عقب نگاه داشته شده در میان ملل تحت ستم را عریان میکرد - روابطی که از مناسبات ملت ستمگر و ستمدیده جدا نبوده و جزئی از عملکرد ستم ملی است. مضافاً از نظر اغلب ناسیونالیست‌ها انگشت نهادن بر شکاف میان زن و مرد به معنای ایجاد شکاف در ملت است؛ همانگونه که اغلب ناسیونالیستها مبارزه طبقاتی در میان ملت خود را انکار میکنند، طرح مسئله زنان را نیز عامل تفرقه در میان ملت خود میدانند و اغلب با این توجیه که انگشت نهادن بر عقبماندگیها و ستمهای خاص و جاری در میان ملت تحت ستم، موجب سوءاستفاده‌ ملت ستمگر و دولت مرکزی میشود موانع جدی بر سر طرح مسئله زنان به وجود میآورند. این امر نه تنها موجب جدایی جنبشهای ملی از دیگر جنبشهای اجتماعی خواهد شد بلکه مانع شرکت همهجانبه‌ی زنان خود ملت ستمدیده در این جنبشها میگردد. هراندازه افکار ناسیونالیستی به افکار فئودالی بیشتر آغشته باشد، این موانع عریانتر و بیرحمانهتر اعمال میشوند و هراندازه افکار ناسیونالیستی اشکال مدرنتر و بورژواییتری به خود میگیرد، تناقض میان ناسیونالیسم و مسئله زن برجستهتر میشود. اما امروزه دیگر کسی نمیتواند بر نقش زنان در مبارزه چشم فروبندد. حضور این نیروی اجتماعی در صحنه‌ی مبارزه برای رهایی ملی "خطرات" خود را در بردارد. چراکه پتانسیل آن را دارد که چارچوب و افق سیاسی ناسیونالیستی را از هم بگسلد. زمانی که زنی اعلام کند من قبل از اینکه کُرد باشم زن هستم – تناقض امر رهایی زن با ناسیونالیسم را تقویت میکند.

به‌طور عینی و تاریخی افق ناسیونالیستی و شکلگیری دولتهای ملی نه تنها به رهایی زنان منجر نشده بلکه فقط شکل ستم بر زن را تغییر داده است. ملت، شکل تاریخا معینی است که جوامع انسانی به خود گرفتهاند که در آن باید همه گروههای اجتماعی مشخصاً طبقات (و همچنین زن و مرد) به سازش و وحدت با طبقه بورژوازی برسند و پروسه همگونی سیاسی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، دینی و اخلاقی و زبانی و روانی بخشهای مختلف جامعه آغاز شود. وحدت و همگونیای که اجباراً بر پایه نفی و سرپوش گذاشتن بر تضادهای طبقاتی و جنسیتی صورت میگیرد. پایه اصلی این همگونی سلطه‌ی آشکار مجموعه طبقه بورژوا بر جامعه است. بین مفهوم "ملت" و روابط مالکیت رابطهای مستقیم موجود است. تمامی دولت – ملتهای مدرن بر پایه مالکیت خصوصی شکل گرفتهاند و ادعای مالکیت را با ایده‌ی سرزمین ملی پیوند زدند. چشمانداز این دولت – ملتها همواره همتراز و یکدست کردن جامعه و برپایی قلمرویی بود که هر وجب خاکش و هرگونه روابط اجتماعیاش - از خصوصیترین تا عمومیترین روابط میان انسانها – به وسیله قوانین مشترکی که توسط روابط تولید کالایی رقم میخورد، تعیین می‌شود. محرکهای نظام اقتصاد سرمایهداری (که مبنای آن تولید و مبادله کالایی گسترده است) به‌گونه‌ای است که هر "تفاوتی" را تبدیل به تمایزات اجتماعی و سلسله مراتب اجتماعیِ ستمگرانه (بالادست و فرودست) میکند. بر پایه‌ی این محرکها رفتار جنسیتی، زندگی خانوادگی و هنجارهای جنسی از نو قالبریزی میشوند، به‌گونه‌ای که به‌طور مدام ایدئولوژی، حیثیت و نزاکت اخلاقی ملت، تولید و بازتولید شود و دولت پدرسالار بهطور قطعی کنترل بر زندگی اجتماعی و رفتار جنسی زنان (به‌طور مشخص تولید مثل) را تحت اختیار و وظایف خود قرار میدهد. (۱)

علت تناقض میان ناسیونالیسم و مسئله زنان در بدطینتی یا ضد زن بودن ذاتی این یا آن رهبر ناسیونالیست یا حزب بورژوا ناسیونالیست نیست، بلکه در واقعیت مادی‌ای به نام ملت و روابط اجتماعیای است که ناسیونالیستها از آن برخاسته و بر آن تکیه دارند. به‌طور عینی مبارزه برای رهایی زنان یعنی فراتر رفتن از افق و اهدافی که مُهر مالکیت خصوصی بر آن خورده است، درصورتی‌که رهایی ملی و ناسیونالیسم در نهایت، ماندن و درجا زدن در سطح این افق و اهداف است. تأکید بر رهایی زنان به معنای عریان کردن آن روابط تولیدی اجتماعی است که اصولاً ناسیونالیستها قادر به گسست از آن نیستند.

 باوجود اینکه رهایی از ستم ملی و اصل دمکراتیک برابری ملل و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش تا جدایی خواستی عادلانه بوده که باید برای آن مبارزه کرد. مبارزه علیه ستم ملی یک جبهه مهم از جنگ علیه کلیت نظامی است که این ستم گری را با کارکرد خود و سیاستهای عامدانهاش بازتولید میکند. اما این مبارزه به لحاظ تاریخی امری محدود است و در تحلیل نهایی حتی برای روشن کردن مسیر از میان برداشتن نابرابری ملی و ستمگری ملی نیز کافی نیست و بسیار ناتوانتر از آن است که جهانی را نشان دهد که در آن جامعه بشری با تقسیم به ملل، تقسیم به طبقات و ستم جنسیتی رقم نخورده باشد. در نتیجه نه تنها تناقض میان رهایی زن و ایدئولوژی ناسیونالیستی قابل حل نیست بلکه رهایی زن با تکیه به این ایدئولوژی قابل تصور نیست.  

*****

کتاب مانیفست آزادی زن در سده بیست و یکم ترجمه و تلخیصی است از کتابی ترکی به قلم عبدالله اوجالان که توسط پژاک انتشاریافته است. (۲) این کتاب تلاشی است برای پاسخ دادن به تناقض تاریخی میان رهایی زن و ناسیونالیسم. کتاب به‌زعم خود با تحلیل تاریخی – جهانی از مسئله زن تلاش دارد راه حلی برای رهایی زنان کُرد ارائه دهد و با برجسته کردن اهمیت نقش زنان در تاریخ و در کردستان و افشای مردسالاری در دورههای تاریخی مختلف میکوشد رنگ و بویی "زنانه" به رهایی ملت کُرد داده و بین رهایی زن و ناسیونالیسم آشتی ایجاد کند.

کتاب شامل چند تز و راه حل اساسی است که عبارتاند از:

یکم: « خلق کرد برای تاریخ نقش مادری و گهواره ایفا کرد »(ص ۸۶)

دوم: « سرشت بشر سرشتی زنانه بود و به دلیل انحراف از این سرشت دیگر زن بااراده ذاتی و هویت خود وجود ندارد» و « با بازگشت به گوهر زن میتوان به شکلگیری مجدد انسانیت یاری رساند»(ص ۱۶۵)

سوم: « نیاز به قرارداد اجتماعیِ میان زن و مرد است تا نهاد خانواده دمکراتیزه شود.» (ص ۲۰۹)

چهارم: برای رسیدن به این هدف، زنان پ ک ک باید « اصل میهنپرستی و پایبندی به زادگاه را بهعنوان نخستین اصل ایدئولوژی رهایی زن بپذیرند » (ص ۱۷۴) و در وهله اول با میهن خود ازدواج کنند و تا زمانی که از نابرابریها و زشتی و پلیدیهایی که این نابرابریها به وجود آورده گسست نکردهاند بهتر است از برقراری رابطه جنسی با مردان همرزم خود دوری گزینند.

این تزها و راه حلها در این کتاب و برنامه سیاسی حزب کارگران کردستان در هالهای از اسطورهسازیها، احکام دلبخواهی، اندرزهای اخلاقی و برجسته کردن تجربه شخصی اوجالان در رابطه با زن و اشاره به برخی معضلاتی که پ.ک.ک درزمینهٔ سازمان‌دهی زنان در صفوف خویش با آن روبرو بوده، به هم بافته شدهاند. تکههایی از واقعیات تاریخی و حقایقی که تاکنون توسط اندیشمندان مارکسیست و غیر مارکسیست و فمینیست و غیر فمینیست کشفشده، برای توجیه این تزها مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین برخی حقایق اثبات شده درزمینهٔ شکلگیری ستم بر زن به‌راحتی و بدون هیچ تحقیق و استدلال علمی و روش نظام‌مند مورد انکار قرار میگیرند. قطعاً این روش التقاطی و استفاده از یکسری تحقیقات علمی برای پوشاندن خط واقعی این جریان دشواریهایی برای نقد همهجانبه و دقیق تفکر اوجالان درزمینهٔ زنان فراهم میکند. با این وجود تلاش میکنیم به هسته‌ی اصلی این تزها و راه حلها بپردازیم.

از خاک سومر تا خاک مادر!

ازنظر اوجالان تاریخ تمدن بشر از سومر (بینالنهرین) آغاز شد و او معتقد است که این ناحیه محل زیست کردها و اجداد اولیه کردها بوده است.

به‌طور مسلم میتوان در مورد واقعیات شناخته شده و هنوز شناخته نشده تاریخ به بحث و جدل پرداخت و عمق بیشتری به نظریه تکامل انسان و تاریخ تکامل جوامع انسانی و تمدن بشری بخشید. میتوان بیپایه بودن برخی از اظهارات بهظاهر تاریخی که در آثار اوجالان بدانها اشاره شده را با اتکا به تحقیقات گسترده علم مردمشناسی و بیولوژی و تکامل طبیعی نشان داد. میتوان به بحث در مورد نقش و جایگاه هر یک از تمدنهای اولیه در پروسه تکامل جامعه انسانی پرداخت و با این گزاره که تمدن سومری مبنای تمدن بشری بوده، به مقابله پرداخت. شاید کسی بتواند به خود بباوراند که سومریان اجداد کردها بودند، همانند شوونیستهای ترکیه یا ناسیونالیست‌های ترک آذری در ایران که ادعای مشابهی دارند و ترکهای امروز را اخلاف سومریها میدانند. یا شووینیست‌های پان ایرانیست فارس که افسانه‌های بی‌اساسی حول استوانه کورش و نقش ایرانیان باستان در تاریخ تمدن بشر جعل می‌کنند. اما جدل بر سر اینها نیست. مسئله‌ی اصلی نتیجه‌ی سیاسیای است که از چنین احکامی گرفته میشود. مسئله این است که منشأ سومری یا غیر سومری کردها چه تأثیری بر مسئله کرد و ملت تحت ستم بودن آنها در عصر کنونی دارد؟ اوجالان به اعماق تاریخ میرود تا به کردها ثابت کند که چرا « کردها پویاترین خلق عصر نوسنگی و آفریننده بزرگترین انقلاب اجتماعی مبتنی بر کشاورزی و دامپروری بودند» (مانیفست آزادی زن  ص ۸۷) او به نبش قبر تاریخ خاورمیانه میپردازد تا به کردها غرور ملی بدهد و بگوید: « گنجینهها جایی که گمشدهاند بازیافت میشوند» (همانجا ص ۸۵) و از آن این نتیجه را بگیرد که « آیا زندگی کنونی در جغرافیایی که زادگاه بشر، سرآغاز تمامی مبانی بشریت، بانی روند تکامل اجتماعی انسانی است، زیبنده عظمت تاریخی ۱۵ هزارساله آن میباشد؟» (همانجا ص ۱۰۸)

اوجالان اسطورهسازی از خاک سومر را با اسطورهسازی از خاک مادر و نقش زنان سومری در هم میآمیزد تا هویتی نمادین شکل دهد. ازنظر او این زنان سومری - بهعنوان اسلاف زنان کُرد - بودند که نقش تعیینکنندهای در بنیانگذاری تمدن سومر و به‌طور کلی روند تکامل اجتماعی انسان داشتند. به باور اوجالان زایندگی زن، رفتار مادرانه و روحیه تعاون برای نگهداری فرزند نقش تعیینکنندهای در گذر انسان از دوره توحش به انسان اجتماعی داشت، زنان نه تنها خالق زندگی بودند بلکه تولید کننده آلات و ابزار مورد نیاز دوام زندگی و مبدع انقلاب نوسنگی (انقلاب در کشاورزی و دامپروری) نیز بودهاند. این تئوری به‌ظاهر امتیاز ویژه و منحصر به فردی برای زنان محسوب میشود و به‌ظاهر بر نقش زنان در تکامل جوامع انسانی تأکید دارد. درست است که فرهنگ غالب مردسالاری در طول تاریخ همواره دستاوردهای واقعی زنان در هر زمینهای ( از جمله نقش مبتکرشان در جوامع اولیه) را مورد انکار قرار داده است اما بین برجسته کردن این دستاوردها با ارائه‌ی یک درک عمیق، همهجانبه و صحیح از تکامل انسان و تاریخ جوامع انسانی در آن تفاوت وجود دارد. بر پایه‌ی چنین منطقی است که مردان هم مدام اختراعات و اکتشافات و خدمات و "سرشت ویژه" خود را به رخ میکشند.

ازنقطهنظر اوجالان، زن از طبیعت پاک و بیغشی برخوردار بود و « دفاع و نگهداری زن از کودک او را از سایر جانداران متمایز ساخت و زن با توسعه رنج و احساس مادریتی که داشت توانست روحیه جمعی و تعاون را بنیان بگذارد. در حالی که مرد وحشی بود و اسیر غرایز جنسی. زن، جامعه را تشکیل داد و تهیه غذا را فرا گرفت، آتش را کشف کرد و زندگی اشتراکی را توسعه داد و نیروی مشترک به وجود آورد. این زن بود که مرد را به گروههای همبسته زنان و فرزندان راه داد و توانست غرایز حیوانی جنس مرد را به کنترل درآورد. زن، قوی بود و کامل، در مقابل مرد ضعیف بود و نقشی ناقص در زندگی و اجتماعی شدن داشت» (مانیفست آزادی زن ص ۱۳)

این تصویری تقلیل گرایانه و سطحی از تاریخ تکامل انسان و جوامع انسانی است و کاملاً در تضاد با دانش انباشت شده بشر در این زمینه قرار دارد. تقلیل تکامل پیچیده تاریخ جوامع انسانی به خصوصیات طبیعی این یا آن جنس است. قطعاً نرینگی و مادینگی "میمون - انسان" اولیه و ویژگیهای تولید مثل در این نوع از پستانداران تأثیرات معینی بر چگونگی شکلگیری تجمعات اولیه این نوع طبیعی داشت. برای مثال مؤلفههایی چون نیاز به زمان طولانیتر برای حفظ و رشد و پرورش کودک در نوع انسان، محدودیتها در تأمین غذا بر وابستگی متقابل دو جنس به یک دیگر و گرد آمدنشان به دورهم بیتأثیر نبود. (۳) اما همان